روحيه يكتاپرستي
خداي شما كيست؟ خيلي ها تا به حال به اين سوال ساده توجه نكرده اند و يا اين كه عميقا روي آن تفكر نكرده اند. خيلي ها هم با شنيدن چنين سوالي از كوره در ميروند و در جواب ميگويند: "يعني چي خداي شما كيست! خداي ما خالق آسمانها و زمين است خداي ما خدايي است كه ما را آفريده است." اما بايد بدانيم كه بيشتر اين اظهارات لفظي است و در عمل خدا نقش ناچيزي در زندگي آنان دارد. به قول معروف با حلوا حلوا گفتن دهن شيرين نميشود! اين كه صرفا ما بگوييم "خداي يكتا را ميپرستيم" ، چيزي را حل نميكند و نميتوان با صرف گفتن چنين جمله اي خداپرست شد. بعيد ميدانم كسي با گفتن چنين جمله اي به يكتاپرستان ملحق شود . آيا زماني كه به فقرا كمك ميكنيد ، خدا را در نظر داريد يا ديگران؟ زماني كه نماز به جاي مياوريد ، آيا به "ارتباط با خدا" احساس نياز ميكنيد يا اين كه صرفا جهت انجام تكليف و يا ريا انجام ميدهيد؟ آن زمان كه دخترت را شوهر ميدهيد ، آيا خدا را در نظر داريد يا چشم و هم چشمي ديگران؟ زماني كه براي پسرت زن ميگيريد ، آيا خدا را در نظر داريد يا رسم و رسومات كوركورانه را؟ آن زمان كه ميخواهيد در اداره كار مردم را راه بيندازيد ، آيا با توجه به موقعيت اجتماعي و ثروت ، به آنان اهميت ميدهيد؟ اگر در زندگي قسمتي از ثروت و دارائي خويش را از دست دادي ، چه جور نظري راجع به خدا خواهيد داشت؟ اگر در زندگيت آسيبي به بدن تو رسيد دچار حادثه اي ناگوار شدي ، چه طوري راجع به خدا قضاوت خواهيد كرد؟ و ...
تمام اين سوالات و هزاران سوال ديگر چيزهايي هستند كه مستقيما زندگي ما را تشكيل ميدهند و نميتوان گفت ارتباطي با خدا و يكتاپرستي ندارند. ما هميشه كارهاي خوب را به خود اختصاص ميدهيم و كارهاي بد را به خداي عالميان اختصاص ميدهيم. خيلي جالبه! آدمي چقدر ميتواند متكبر و مغرور باشد حتي در مقابل خداي خويش! اگر امكانات اوليه زندگي را داشته باشيم و در رفاه نسبي به سر بريم ، آن را به خود اختصاص ميدهيم ، اما زماني كه همان امكانات اوليه را از دست دهيم ، از دست دادن آن را كار خدا ميدانيم و خود را بي تقصير ميدانيم. ما نميتوانيم با گفتن جملات ، خداي خويش را معرفي كنيم ، بلكه اين اعمال و كردار ماست كه خداي ما را معرفي مي كند.اگر شما در طول روز 5 بار مراسم يادآوري خدا (نماز) را به جا نمياوريد و مدام در طول روز در فكر كارهاي ديگر هستيد ، بايد بدانيد كه خداي ديگري را براي خود برگزيده ايد (بدون اينكه خود متوجه شويد). اگر در طول روز خدا را به ياد آوريم از جاده انصاف و عدل خارج نخواهيم شد و در شوخي ها ، طنزها و حرفهايمان افراط و تفريط نخواهيم كرد. بعضي مواقع جو ما را ميگيرد و ممكن است يكي به شما بگويد كه فلان كس آدم بدي است و شما هم فورا جوگير شده و باور كنيد ، زيرا شما زياد خدا را در قضاوتت دخالت نميدهيد و او را زياد به خاطر نمي آوريد، به همين خاطر در قضاوتت و حرفهايت عجله به خرج ميدهيد. ممكن است ما فكر كنيم كه يك چيز برايمان خوب است ولي در واقع بد باشد ، و همچنين ممكن است ما فكر كنيم كه يك چيز برايمان بد است ولي در واقع مفيد باشد. اين قانون خداست. ما هرچه كه به خدا نزديكتر شويم قضاوت ما در مورد اين قانون خدا بيشتر به واقعيت نزديكتر است. يعني اگر شما در طول روز كمتر به فكر خدا هستيد ، در اين قانون اشتباهات زيادي به خرج ميدهيد و ممكن است از جاده انصاف خارج شويد و در هر موردي جوگير شده و درست قضاوت نكنيد. با يك مثال بيشتر موضوع را شرح ميدهم. ميگويند عده اي سوار بر كشتي ميشوند و در نيمه راه كشتي آنان غرق ميشود و كليه سكنه آن غرق ميشوند به جز يك نفر كه آن هم در جزيره اي دور افتاده و خالي از سكنه خود را ميابد. آن فرد بيچاره بعد از چندين سال تلاش و كوشش در جزيره ، بالاخره توانست خانه اي براي خود بسازد و وسايل اوليه زندگي را با مهارت خويش همچون انسانهاي اوليه از نو بسازد . اما يكي از روزها كه براي شكار به جزيره رفته بود ، خانه و دارائيش طي حادثه اي نامعلوم آتش ميگيرد و دار و ندارش از بين ميرود. پس از مراجعه از شكار با ديدن آتش سوزي ، فرد عنان اختيار خويش از دست ميدهد و بسيار ناراحت ميشود و در همين لحظه به ياد خدا ميفتد و با خدا ميگويد : "اي خداي توانا من در اين جزيره تك و تنها بودم و با هزار زحمت توانستم خانه اي براي خود دست و پا كنم حال تو آن را در آتش سوزاندي؟!!" (معمولا ما همه تقصيرها و نداري ها را گردن خدا ميندازيم و خوبي ها و دارائي ها را گردن خود!!) . مرد بيچاره گوشه اي نشست و زانوي غم در بغل گرفت. بعد از چند لحظه صداي بوق يك كشتي آمد. مرد شادي كنان و پر از اميد به سمت ساحل رفت و سوار كشتي شد و نجات پيدا كرد و با كمال وجود خداي خويش را سپاس گفت بعد مرد از ناخداي كشتي ميپرسد كه جناب چطوري شما فهميدي كه من در اين جزيره گير افتاده ام. ناخدا در جواب گفت كه از دود و آتشي كه در جزيره برپا كرده بوديد!! بله با آتش گرفتن خانه ، مرد نجات پيدا كرد و اگر خانه آتش نگرفته بود ، ممكن بود كسي به وجود او در جزيره پي نميبرد و نجات پيدا نميكرد. مرد ابتدا فكر ميكرد كه تمام هستي او نابود شده است ، اما در واقع خداي مهربان با آتش زدن خانه مرد را نجات داد. آيا نجات او بهتر بود يا خانه اي در جزيره؟؟ ما هميشه خدا را درست و حسابي درك نميكنيم. اگر روزي مقداري از دارائي خويش را از دست دهيم ، فكر ميكنيم كه تمام دنيا بر سرمان خراب شده است و خود را در زندگي مي بازيم . اما يك لحظه فكر نميكنيم كه شايد خدا ما را با اين كار راهنمايي كند. شايد در ديگري بر روي ما گشوده شود! شايد پشت هر مشكلي ، دري به سوي آزادي باشد . شايد بعد از آتش گرفتن خانه ، به يك جاي ديگر و خوبتر هجرت كنيم . درست است كه شيوه زندگي ما به هم ميريزد و ديگر مثل سابق نيست اما ميتوان از اين فرصت استفاده كرد و به سوي خدا بازگشت و در زندگي سابق خويش بازنگري انجام داد و در اين فرصت ميتوان خود را تغيير داد.اين نكته خيلي حائز اهميت است كه پشت همه حوادث ، اتفاقات ، بلاها و نعمتها هميشه خدا هست . خدا هيچوقت امر به بدي نميكند بلكه او به خوبي دعوت ميكند . ما طبق فكر ناقص خويش تصور ميكنيم كه خدا بدي ما را ميخواهد. حتي اگر خدا تمام زندگي مارا هم نابود كند ، خوبي ما را ميخواهد. تمام خوشبختي ها در خداست و بايد خوشبختي واقعي را در خدا جستجو كرد. ما ذره بسيار ناچيزي در اين دنياي پهناور هستيم . اما خداي قادر توانا همه افكار ما را در نظر دارد ، او از رگ گردن به ما نزديكتر است، آيا اين مايه خوشحالي نيست ! آيا اين به شما اميد نميدهد؟! يكي هميشه شما را ميبيند همه جا با شماست ، آيا اين به شما اراده و قوت نمي بخشد؟! شما به راحتي ميتوانيد با او راز و نياز كنيد و به او توسل كنيد. برعكس شما تصور كنيد كه خدا از رگ گردن به شما نزديكتر نيست و در نتيجه بايد هفت خان رستم را رد كنيد تا با او راز و نياز كنيد! بايد چندين واسطه را طي كنيد تا از او يك چيز ساده بخواهيد. اين تفكر وحشتناك است زيرا چنين سيستمي تحت نظارت خدا نيست و هميشه امكان سقوط وجود دارد.
[39:56] ان تقول نفس يحسرتى على ما فرطت في جنب الله وان كنت لمن السخرين
[39:56] تا مبادا نفسي بگويد: "چقدر متاسفم از اينكه دستورات خدا را ناديده گرفتم، من مسلما يكي از مسخره كنندگان بودم."
[79:40] واما من خاف مقام ربه ونهى النفس عن الهوى
[79:40] و اما کسي که به عظمت و قدرت پروردگارش ارج نهاد و خويشتن را از هوس هاي گناه آلود بازداشت.
[79:41] فان الجنة هي الماوى
[79:41] بهشت جايگاه او خواهد بود.
پيش آمدهاي بد در زندگي براي ما ميتواند مايه هدايت باشد و همچنين ميتواند مايه گمراهي باشد.اگر بعد از آتشسوزي خانه آنچنان عنان خويش را از دست دهيد و ناشكري و كفرگويي كنيد ، به اين معناست كه خداي خويش را نشناخته ايد و بسيار وابسته به چيزهاي فاني دنيايي بوده ايد . اما اگر بعد از آتش سوزي خانه ات ، به طرف خدا بازگردي و پيش خود فكر كنيد كه خدا از اين ماجراي تو اطلاع كامل دارد و به طور كامل ماجراي تو را ميبيند ، در نتيجه تو هم به جاي خودزني و زانوي غم در بغل گرفتن ، به طرف خدا پناه بريد و از او راهنمايي بخواهيد . به سوي او برگرديد و از كارهاي گذشته خويش توبه كنيد و زندگيت را با ديد جديدي شروع كنيد. بله ديد جديد! تفكر جديد ! ديگر خدا را فراموش نكنيد و .... اگر خدا را مركز افكار خويش قرار دهيد. دوستي ، رفاقت ، كمك ، و همه چيزت بر محور خدا باشد. اگر انتخاب دوستت براساس نژاد و زبان و قبيله و فرقه مذهبي نباشد ، در آن موقع به خوشبختي بزرگي نايل آمده ايد اين يعني زندگي براي خدا و به سوي خدا. فرصتهاي مفت زندگي را از دست نبايد داد و بايد خيلي هم خوشحال شوي كه خدا چنين فرصتي به تو داده است . فرصتي به تو داده كه خود را تغيير دهيد. روش زندگي را تغيير دهيد. هرچند ممكن است حادثه ناگواري براي شما پيش آمده باشد و خانه ات سوخته باشد. شايد تنها راه نجات تو همين باشد. توجه كنيد كه شايد آتشوزي در خانه ات تنها راه نجات تو باشد!! آيا پيروزي بزرگتر از اين هم هست!!!! نه واقعا نيست. پيروزي جاودانه در مقابل يك خانه ناچيز دنيايي!!
تمام اين سوالات و هزاران سوال ديگر چيزهايي هستند كه مستقيما زندگي ما را تشكيل ميدهند و نميتوان گفت ارتباطي با خدا و يكتاپرستي ندارند. ما هميشه كارهاي خوب را به خود اختصاص ميدهيم و كارهاي بد را به خداي عالميان اختصاص ميدهيم. خيلي جالبه! آدمي چقدر ميتواند متكبر و مغرور باشد حتي در مقابل خداي خويش! اگر امكانات اوليه زندگي را داشته باشيم و در رفاه نسبي به سر بريم ، آن را به خود اختصاص ميدهيم ، اما زماني كه همان امكانات اوليه را از دست دهيم ، از دست دادن آن را كار خدا ميدانيم و خود را بي تقصير ميدانيم. ما نميتوانيم با گفتن جملات ، خداي خويش را معرفي كنيم ، بلكه اين اعمال و كردار ماست كه خداي ما را معرفي مي كند.اگر شما در طول روز 5 بار مراسم يادآوري خدا (نماز) را به جا نمياوريد و مدام در طول روز در فكر كارهاي ديگر هستيد ، بايد بدانيد كه خداي ديگري را براي خود برگزيده ايد (بدون اينكه خود متوجه شويد). اگر در طول روز خدا را به ياد آوريم از جاده انصاف و عدل خارج نخواهيم شد و در شوخي ها ، طنزها و حرفهايمان افراط و تفريط نخواهيم كرد. بعضي مواقع جو ما را ميگيرد و ممكن است يكي به شما بگويد كه فلان كس آدم بدي است و شما هم فورا جوگير شده و باور كنيد ، زيرا شما زياد خدا را در قضاوتت دخالت نميدهيد و او را زياد به خاطر نمي آوريد، به همين خاطر در قضاوتت و حرفهايت عجله به خرج ميدهيد. ممكن است ما فكر كنيم كه يك چيز برايمان خوب است ولي در واقع بد باشد ، و همچنين ممكن است ما فكر كنيم كه يك چيز برايمان بد است ولي در واقع مفيد باشد. اين قانون خداست. ما هرچه كه به خدا نزديكتر شويم قضاوت ما در مورد اين قانون خدا بيشتر به واقعيت نزديكتر است. يعني اگر شما در طول روز كمتر به فكر خدا هستيد ، در اين قانون اشتباهات زيادي به خرج ميدهيد و ممكن است از جاده انصاف خارج شويد و در هر موردي جوگير شده و درست قضاوت نكنيد. با يك مثال بيشتر موضوع را شرح ميدهم. ميگويند عده اي سوار بر كشتي ميشوند و در نيمه راه كشتي آنان غرق ميشود و كليه سكنه آن غرق ميشوند به جز يك نفر كه آن هم در جزيره اي دور افتاده و خالي از سكنه خود را ميابد. آن فرد بيچاره بعد از چندين سال تلاش و كوشش در جزيره ، بالاخره توانست خانه اي براي خود بسازد و وسايل اوليه زندگي را با مهارت خويش همچون انسانهاي اوليه از نو بسازد . اما يكي از روزها كه براي شكار به جزيره رفته بود ، خانه و دارائيش طي حادثه اي نامعلوم آتش ميگيرد و دار و ندارش از بين ميرود. پس از مراجعه از شكار با ديدن آتش سوزي ، فرد عنان اختيار خويش از دست ميدهد و بسيار ناراحت ميشود و در همين لحظه به ياد خدا ميفتد و با خدا ميگويد : "اي خداي توانا من در اين جزيره تك و تنها بودم و با هزار زحمت توانستم خانه اي براي خود دست و پا كنم حال تو آن را در آتش سوزاندي؟!!" (معمولا ما همه تقصيرها و نداري ها را گردن خدا ميندازيم و خوبي ها و دارائي ها را گردن خود!!) . مرد بيچاره گوشه اي نشست و زانوي غم در بغل گرفت. بعد از چند لحظه صداي بوق يك كشتي آمد. مرد شادي كنان و پر از اميد به سمت ساحل رفت و سوار كشتي شد و نجات پيدا كرد و با كمال وجود خداي خويش را سپاس گفت بعد مرد از ناخداي كشتي ميپرسد كه جناب چطوري شما فهميدي كه من در اين جزيره گير افتاده ام. ناخدا در جواب گفت كه از دود و آتشي كه در جزيره برپا كرده بوديد!! بله با آتش گرفتن خانه ، مرد نجات پيدا كرد و اگر خانه آتش نگرفته بود ، ممكن بود كسي به وجود او در جزيره پي نميبرد و نجات پيدا نميكرد. مرد ابتدا فكر ميكرد كه تمام هستي او نابود شده است ، اما در واقع خداي مهربان با آتش زدن خانه مرد را نجات داد. آيا نجات او بهتر بود يا خانه اي در جزيره؟؟ ما هميشه خدا را درست و حسابي درك نميكنيم. اگر روزي مقداري از دارائي خويش را از دست دهيم ، فكر ميكنيم كه تمام دنيا بر سرمان خراب شده است و خود را در زندگي مي بازيم . اما يك لحظه فكر نميكنيم كه شايد خدا ما را با اين كار راهنمايي كند. شايد در ديگري بر روي ما گشوده شود! شايد پشت هر مشكلي ، دري به سوي آزادي باشد . شايد بعد از آتش گرفتن خانه ، به يك جاي ديگر و خوبتر هجرت كنيم . درست است كه شيوه زندگي ما به هم ميريزد و ديگر مثل سابق نيست اما ميتوان از اين فرصت استفاده كرد و به سوي خدا بازگشت و در زندگي سابق خويش بازنگري انجام داد و در اين فرصت ميتوان خود را تغيير داد.اين نكته خيلي حائز اهميت است كه پشت همه حوادث ، اتفاقات ، بلاها و نعمتها هميشه خدا هست . خدا هيچوقت امر به بدي نميكند بلكه او به خوبي دعوت ميكند . ما طبق فكر ناقص خويش تصور ميكنيم كه خدا بدي ما را ميخواهد. حتي اگر خدا تمام زندگي مارا هم نابود كند ، خوبي ما را ميخواهد. تمام خوشبختي ها در خداست و بايد خوشبختي واقعي را در خدا جستجو كرد. ما ذره بسيار ناچيزي در اين دنياي پهناور هستيم . اما خداي قادر توانا همه افكار ما را در نظر دارد ، او از رگ گردن به ما نزديكتر است، آيا اين مايه خوشحالي نيست ! آيا اين به شما اميد نميدهد؟! يكي هميشه شما را ميبيند همه جا با شماست ، آيا اين به شما اراده و قوت نمي بخشد؟! شما به راحتي ميتوانيد با او راز و نياز كنيد و به او توسل كنيد. برعكس شما تصور كنيد كه خدا از رگ گردن به شما نزديكتر نيست و در نتيجه بايد هفت خان رستم را رد كنيد تا با او راز و نياز كنيد! بايد چندين واسطه را طي كنيد تا از او يك چيز ساده بخواهيد. اين تفكر وحشتناك است زيرا چنين سيستمي تحت نظارت خدا نيست و هميشه امكان سقوط وجود دارد.
[39:56] ان تقول نفس يحسرتى على ما فرطت في جنب الله وان كنت لمن السخرين
[39:56] تا مبادا نفسي بگويد: "چقدر متاسفم از اينكه دستورات خدا را ناديده گرفتم، من مسلما يكي از مسخره كنندگان بودم."
[79:40] واما من خاف مقام ربه ونهى النفس عن الهوى
[79:40] و اما کسي که به عظمت و قدرت پروردگارش ارج نهاد و خويشتن را از هوس هاي گناه آلود بازداشت.
[79:41] فان الجنة هي الماوى
[79:41] بهشت جايگاه او خواهد بود.
پيش آمدهاي بد در زندگي براي ما ميتواند مايه هدايت باشد و همچنين ميتواند مايه گمراهي باشد.اگر بعد از آتشسوزي خانه آنچنان عنان خويش را از دست دهيد و ناشكري و كفرگويي كنيد ، به اين معناست كه خداي خويش را نشناخته ايد و بسيار وابسته به چيزهاي فاني دنيايي بوده ايد . اما اگر بعد از آتش سوزي خانه ات ، به طرف خدا بازگردي و پيش خود فكر كنيد كه خدا از اين ماجراي تو اطلاع كامل دارد و به طور كامل ماجراي تو را ميبيند ، در نتيجه تو هم به جاي خودزني و زانوي غم در بغل گرفتن ، به طرف خدا پناه بريد و از او راهنمايي بخواهيد . به سوي او برگرديد و از كارهاي گذشته خويش توبه كنيد و زندگيت را با ديد جديدي شروع كنيد. بله ديد جديد! تفكر جديد ! ديگر خدا را فراموش نكنيد و .... اگر خدا را مركز افكار خويش قرار دهيد. دوستي ، رفاقت ، كمك ، و همه چيزت بر محور خدا باشد. اگر انتخاب دوستت براساس نژاد و زبان و قبيله و فرقه مذهبي نباشد ، در آن موقع به خوشبختي بزرگي نايل آمده ايد اين يعني زندگي براي خدا و به سوي خدا. فرصتهاي مفت زندگي را از دست نبايد داد و بايد خيلي هم خوشحال شوي كه خدا چنين فرصتي به تو داده است . فرصتي به تو داده كه خود را تغيير دهيد. روش زندگي را تغيير دهيد. هرچند ممكن است حادثه ناگواري براي شما پيش آمده باشد و خانه ات سوخته باشد. شايد تنها راه نجات تو همين باشد. توجه كنيد كه شايد آتشوزي در خانه ات تنها راه نجات تو باشد!! آيا پيروزي بزرگتر از اين هم هست!!!! نه واقعا نيست. پيروزي جاودانه در مقابل يك خانه ناچيز دنيايي!!
0 توضيحات:
Post a Comment
<< Home