خدا
یکتاست
نکته
های یکتاپرستی
تزکیه
نفس
زندگی
اخبار
معجزات ریاضی قرآن
رد حديث و سنت
سایت انگلیسی
سایت عربی
واسطه ها در پرستش و نیایش
دانلود
توبه نصوح
اعصابش خرد بود. ديگر داشت افسرده ميشد. زيرا او بارها بود كه زير قولش ميزد. او به خود قول داده بود كه ديگر چشم چراني نكند و وقت خويش را به بطالت نگذراند و ديگر گناه نكند. او فكر ميكرد توبه كرده است. تا دو سه روزي بر قول خويش ثابت مي بود اما دوباره فريب مي خورد. آنقدر توبه اش را شكسته بود كه ديگر گناه برايش عادي شده بود و برايش به يك عادت تبديل شده بود. توي خيابون كه راه ميرفت چهار تا پسر يا دختر ميديد ، دنبالشون راه مي افتاد و يا خود را به نمايش ميگذاشت. در اين لحظات همه چيز يادش ميرفت. انگار اصلا توبه نكرده است ، انگار كه هيچوقت به خود قول نداده است.او خيلي دوست داشت پاك زندگي كند و پاك بماند، اما نميتوانست. آنچنان شيطان او را وسوسه ميكرد كه به آينده اش فكر نميكرد و عواقب آن را در نظر نميگرفت. زيرا بين مردم شايع شده بود كه اين گناهها مقتضاي جواني است! يك روز تصميم گرفت كه ديگر واقعا توبه كند ، يك توبه نصوح ، يك توبه هميشگي ، يك توبه پايدار. اين بار تمام سي دي هاي مبتذلش را از دم دستش برداشت و نابود كرد.اين بار تا يك هفته خوب و پاك زندگي كرد ، تا اين كه يك روز به يكي از دوستهايش برخورد و دوباره جوگير شد و همان وضعيت قبلي ادامه پيدا كرد. ديگر اراده اش سست شده بود آنقدر زير توبه و قول خويش زده بود كه داشت كلافه ميشد . اراده اش سست شده بود.( او در قرآن(21:83) خوانده بود كه پيامبر ايوب دچار مريضيهاي فراوان شده بود و ايوب پيامبر هم از خدا تقاضاي كمك كرده بود و خدا هم خواسته ايوب را اجابت كرد.) بر اين اساس او از خدا خواست كه كمكش كند. چون فقط خداست كه از نيت او اطلاع دارد . غيراز خدا هيچ فردي نميتوانست او را درك كند.هيچ كس غير از خدا نميدانست كه مشكل او چيست . پس فقط او ميتوانست كمكش كند.مدتي گذشت تا اين كه يك روز خواب ديد كه اتفاق بدي برايش افتاده است . با يك ماشين تصادف كرده بود و يكي از چشمهايش را از دست داده بود. چشمش ظاهرا سالم بود اما هيچي نميديد به كلي يكي از چشمهايش از كار افتاده بود.از نظر روحي دگرگون شد زيرا او هنوز ازدواج نكرده بود و با يك چشم هر كسي با او ازدواج نميكرد . او نميتوانست مخفي كند كه يك چشمش از كار افتاده است از روبرو شدن با دوستهايش ميترسيد و از مسخره شدن در جامعه و بين خانواده ميترسيد و در نتيجه تمام آروزهاي قبليش به هم ريخته بود. زيرا او كمبودي در خود ميديد و با اين كمبود نميتوانست و تمايلي نداشت كه چشم چراني كند. يهو مادرش او را از خواب بيدار كرد. او از اين كه فهميد اينها همه اش خواب بوده است خدا را شكر كرد. اما خدا يك برهان به او نشان داده بود . اين خواب او را به شدت تحت تاثير قرار داد. خدا يك برهان قوي به او نشان داده بود. با روشي بسيار ساده او را از خواب بيدار كرده بود. آن برهان هم خانه عنكبوت بود. او قبلا روابط اجتماعي و زندگي خويش را براساس قيافه اش و دارائيش تنظيم كرده بود . او قبلا اساس و بنياد زندگيش را براساس چيزهاي مادي و فاني بنا كرده بود، به همين خاطر هر كار ميكرد نميتوانست يك توبه درست و حسابي داشته باشد. او به قيافه و موقعيت شغلي پدرش خيلي تكيه كرده بود. او براي خودش يك خانه اي ساخته بود كه پايه هاي آن قيافه ظاهري و مال دنيا بود و اين خانه سست بود مثل خانه عنكبوت. خانه و سيستمي براساس ماديات و ظواهر دنيوي سستر از خانه عنكبوتند و با تكيه بر اينها نميتوان توبه كرد. توبه واقعي و نصوح وقتي امكان پذير است كه پايه خانه سست نباشد.اگر پايه هاي زندگي ما سست باشد . اگر اصول زندگي ما را قيافه و ظواهر زندگي تشكيل دهد ، توبه امكان پذير نيست و هر باركه توبه ميكنيم دوباره به گناه برميگرديم. از آن روز تصميم گرفت كه ديگر اصول زندگي خويش را تغيير دهد تا كه توبه برايش ميسر شود او ميبايست شرايط را براي توبه ، توي ذهن خويش مهيا ميكرد. بالاخره او موفق شد به سوي پروردگار خويش بازگردد. خدا او را كمك كرده بود .
بعضي مواقع ما به چيزهايي تكيه مي كنيم كه تكيه گاه خوبي نيستند و روزي ا زهم مي پاشند. شما كه روابط اجتماعي خويش را براساس قيافه و مال دنيا تنظيم كرده ايد ، كافي است كه يك تصادف برايتان رخ دهد تا همه چيز به هم بريزد و وضعيت وارونه شود.در واقع خانه عنكبوتي ساخته شده به دست خودت ، به راحتي به هم ميريزد. پس نبايد اصول و پايه زندگي خويش را ماديات و ظواهرآن قرار داد.بايد اصول و پايه زندگي خويش را چيزي قرار دهيد كه جاودانه باشد. معيار زندگي با همسرت را ايمان قرار بده نه ماديات كه خانه اي با پايه قوي داشته باشي. بايد اصول و پايه زندگي خويش را چيزي قرار دهيد كه جاودانه باشد . آن وقت ميتوان به طرف خدا برگشت و يك توبه نصوح كرد. توبه نصوح با افكار و اصول غلط ممكن نيست.
[29:41] مثل الذين اتخذوا من دون الله اولياء كمثل العنكبوت اتخذت بيتا وان اوهن البيوت لبيت العنكبوت لو كانوا يعلمون
[29:41] مثال كساني كه مولاهاي ديگري را به جز خدا مي پذيرند، همانند عنكبوت ماده و خانه اوست؛ سستترين خانهها خانه عنكبوت است، اگر فقط مي دانستند.*
[66:8] يايها الذين ءامنوا توبوا الى الله توبة نصوحا عسى ربكم ان يكفر عنكم سىءاتكم ويدخلكم جنت تجري من تحتها الانهر يوم لا يخزي الله النبي والذين ءامنوا معه نورهم يسعى بين ايديهم وبايمنهم يقولون ربنا اتمم لنا نورنا واغفر لنا انك على كل شيء قدير
[66:8] اي كساني كه ايمان آورديد، به درگاه خدا توبه كنيد؛ توبه اي راسخ. سپس، پروردگارتان گناهانتان را مي بخشد و شما را به باغ هايي با نهرهاي روان داخل مي كند. در آن روز، خدا پيامبر و كساني را كه با او ايمان آوردند مايوس نخواهد كرد. نورشان در جلو و در سمت راستشان مي تابد. آنها خواهند گفت: "پروردگار ما، نور ما را بر ما كامل كن و ما را ببخش؛ تويي قادر مطلق."
حيران و سرگردان
خيلي به فيلمهاي سينمايي علاقه منده ، مخصوصا فيلمهاي فلسفي ادبي . هميشه دنبال خريدن فيلم و سرياله. توي يك فيلمي از يك بازيگر خيلي خوشش آمده است به همين خاطر تا بحال چندين بار اين فيلم را ديده است . تا بحال چندين هزار جمله و كلمات قصار جمع آوري كرده است و آن را در دفترچه يادداشتش ميتوان يافت ، ولي هنوز موفق نشده است كه حتي بيست جمله آن را مطالعه كند؛ او فقط كلمات قصار را جمع ميكند و اگر هم وقت شد ميخواند. از بازيگراني كه نقش فداكار و قهرمان را ايفا ميكنند خوشش ميايد. چندين آهنگ مخصوص را روزي چندين بار گوش ميدهد ، مدام در حال رد وبدل كردن كليپهاي موبايل ، فيلم و .. است. چندين سال پيش خانه و ماشين نداشت ، كار هم نداشت ولي حال كار و ماشين هم دارد. اما هنوز سرگردان است هنوز دنبال يك راز ميگردد . انگار از اول هم دنبال همان راز بود ، اما خودش نميدانست. او سالهاي مديد دنبال يك راز است كه نميداند چيست؟ او نميدانست دنبال چيست!
واقعا اين چه نيازيه كه او را وادار به اين همه اسراف كرد . اين چه رازيه كه او را وادار به افراط و تفريط كرده است؟ اين چه نيازيه كه او را سرگردان كرده است و جالب اينجاست كه خودش هم نميداند كه حيران و سرگردان است ، او خود فكر ميكند كه دارد به طريق درست زندگي ميكند. او در سال چندين موبايل عوض ميكند . كليپها و اس ام اس هاي زيادي توي موبايلشه. كامپيوترش پر است از كتابهاي الكترونيكي گوناگون ، اما تا كنون كمتر از يك درصد آن را مطالعه كرده است، انگار كه نيازهاي او را برطرف نميكند. شايد او چيز ديگري ميخواهد، شايد او چيز ديگري نياز دارد و خود نميداند. يك زماني ديپلم بود و ارزو داشت به دانشگاه برود، بالاخره وارد دانشگاه هم شد. يك فيلم را چندين بار ميبيند فقط به اين خاطر كه تحت تاثير فيلم قرار گيرد. فيلمهاي احساسي هندي و يا فيلمهاي اجراي عدالت و كمك به نيازمندان زياد ميبيند تا براي چند لحظه تحت تاثير قرار گيرد و وجدانش بيدار شود . او ميخواهد به هر صورتي شده خود را تحت تاثير قرار دهد و براي چند لحظه در يك مدينه فاضله سير كند. اما هنوز سرگردان است و روز به روز تشنه تر است. هنوز نتوانسته است شخصيت ثابتي داشته باشد مدام مثل بچه ها در خيال خود، خود را جاي شخصيتهاي سينمايي قرار ميدهد. ذهن او انباشته از جملات فلسفي و زيباست ولي هنوز نميداند كه چي ميخواهد . يك روز احساس كرد كه بايد يك ماهواره بخرد. شايد نياز او در شبكه هاي ماهواره اي باشد. مدت چند هفته خود را به جستجو در شبكه هاي ماهواره اي مشغول كرد ، اما باز هم راز گم شده خود را نيافت . هنوز حيران و سرگردان است. كم كم اين مورد در روح او دارد به يك مريضي روحي بدل ميشود.
شايد از خود بپرسيد كه چرا اين قدر مطلب را طول ميدهيد . اما دوست عزيز شرح حال بالا ، شرح حال خيلي از جوانان ماست. شرح حال خيلي از افراد جامعه ماست. حال سوال پيش آمده اين است كه آن راز چيست؟ آن راز چيست كه همه دنبالشند و كسي هم نميداند كه دنبال چيست؟ و چرا كمتر كسي به آن ميرسد؟
هر بار يك آروز داريم اما همين كه به آن آرزو رسيديم دوباره دنبال يك چيز ديگري هستيم و ممكن است كه هيچوقت به آن نرسيم.يكي از حربه هاي شيطان اين است كه هدف اصلي را از بين مي برد و همه ما را سرگردان ميكند. ما مدام فيلمهاي سينمايي ميبينيم و اگر شخصيتي در فيلم به فقرا كمك كند ، از او خوشمان ميايد و تحت تاثير قرار ميگيريم. اما ما هيچوقت چنين نقشي را در زندگي روزمره خود ايفا نكرديم.
بله دوست عزيز راز همينه!
شما از كمك به نيازمندان خوشت ميايد اما تا حالا خودت آيا چنين نقشي را در زندگيت عملا اجرا كرده اي؟ آيا يك چهلم درآمدت را به نيازمندان ميدهي؟
شما از خودگذشتگي ژان وال ژان خوشت ميايد و تحت تاثير فيلم قرار ميگيريد ، اما خود تو آيا تا به حال براي دوستت و يا خانواده ات يا براي همسايه ات ، قدمي برداشته ايد؟
شما از فيلمهاي مذهبي خوشت ميايد ، اما تو خودت توي زندگيت مدام مشغول چشم چراني و نمايش خويش هستي و در واقع آن نقش را فقط دوست داريد ولي عملا اجرا نميكنيد! به همين خاطراست كه هنوز سرگرداني . ذهن تو انباشته از حرفهاي درشت و فلسفي است ولي خودت بهش عمل نميكنيد. تو همه چيز ميداني ولي عمل نميكني . در نتيجه سير نميشوي. مدام فيلم عوض ميكني مدام موبايل عوض ميكني! و ...
در يك كلام : تو با خودت صادق نيستي! خداي نخواسته اگر اين سرگرداني زياد طول بكشد ممكن است به ورطه هاي خطرناك هم بيفتيد. پس هر چه زودتر به خودآييد و اهل عمل شويد.
[5:119] قال الله هذا يوم ينفع الصدقين صدقهم لهم جنت تجري من تحتها الانهر خلدين فيها ابدا رضي الله عنهم ورضوا عنه ذلك الفوز العظيم
[5:119] خدا اعلام خواهد داشت: "اين روزي است که راستگويي راستگويان نجاتشان خواهد داد." آنها سزاوار باغ هايي با نهرهاي روان شده اند. آنها در آن جاودان مي مانند. خدا از آنها خوشنود است و آنان از او خوشنودند. اين بزرگ ترين پيروزي است.
روحيه يكتاپرستي
خداي شما كيست؟ خيلي ها تا به حال به اين سوال ساده توجه نكرده اند و يا اين كه عميقا روي آن تفكر نكرده اند. خيلي ها هم با شنيدن چنين سوالي از كوره در ميروند و در جواب ميگويند: "يعني چي خداي شما كيست! خداي ما خالق آسمانها و زمين است خداي ما خدايي است كه ما را آفريده است." اما بايد بدانيم كه بيشتر اين اظهارات لفظي است و در عمل خدا نقش ناچيزي در زندگي آنان دارد. به قول معروف با حلوا حلوا گفتن دهن شيرين نميشود! اين كه صرفا ما بگوييم "خداي يكتا را ميپرستيم" ، چيزي را حل نميكند و نميتوان با صرف گفتن چنين جمله اي خداپرست شد. بعيد ميدانم كسي با گفتن چنين جمله اي به يكتاپرستان ملحق شود . آيا زماني كه به فقرا كمك ميكنيد ، خدا را در نظر داريد يا ديگران؟ زماني كه نماز به جاي مياوريد ، آيا به "ارتباط با خدا" احساس نياز ميكنيد يا اين كه صرفا جهت انجام تكليف و يا ريا انجام ميدهيد؟ آن زمان كه دخترت را شوهر ميدهيد ، آيا خدا را در نظر داريد يا چشم و هم چشمي ديگران؟ زماني كه براي پسرت زن ميگيريد ، آيا خدا را در نظر داريد يا رسم و رسومات كوركورانه را؟ آن زمان كه ميخواهيد در اداره كار مردم را راه بيندازيد ، آيا با توجه به موقعيت اجتماعي و ثروت ، به آنان اهميت ميدهيد؟ اگر در زندگي قسمتي از ثروت و دارائي خويش را از دست دادي ، چه جور نظري راجع به خدا خواهيد داشت؟ اگر در زندگيت آسيبي به بدن تو رسيد دچار حادثه اي ناگوار شدي ، چه طوري راجع به خدا قضاوت خواهيد كرد؟ و ...
تمام اين سوالات و هزاران سوال ديگر چيزهايي هستند كه مستقيما زندگي ما را تشكيل ميدهند و نميتوان گفت ارتباطي با خدا و يكتاپرستي ندارند. ما هميشه كارهاي خوب را به خود اختصاص ميدهيم و كارهاي بد را به خداي عالميان اختصاص ميدهيم. خيلي جالبه! آدمي چقدر ميتواند متكبر و مغرور باشد حتي در مقابل خداي خويش! اگر امكانات اوليه زندگي را داشته باشيم و در رفاه نسبي به سر بريم ، آن را به خود اختصاص ميدهيم ، اما زماني كه همان امكانات اوليه را از دست دهيم ، از دست دادن آن را كار خدا ميدانيم و خود را بي تقصير ميدانيم. ما نميتوانيم با گفتن جملات ، خداي خويش را معرفي كنيم ، بلكه اين اعمال و كردار ماست كه خداي ما را معرفي مي كند.اگر شما در طول روز 5 بار مراسم يادآوري خدا (نماز) را به جا نمياوريد و مدام در طول روز در فكر كارهاي ديگر هستيد ، بايد بدانيد كه خداي ديگري را براي خود برگزيده ايد (بدون اينكه خود متوجه شويد). اگر در طول روز خدا را به ياد آوريم از جاده انصاف و عدل خارج نخواهيم شد و در شوخي ها ، طنزها و حرفهايمان افراط و تفريط نخواهيم كرد. بعضي مواقع جو ما را ميگيرد و ممكن است يكي به شما بگويد كه فلان كس آدم بدي است و شما هم فورا جوگير شده و باور كنيد ، زيرا شما زياد خدا را در قضاوتت دخالت نميدهيد و او را زياد به خاطر نمي آوريد، به همين خاطر در قضاوتت و حرفهايت عجله به خرج ميدهيد. ممكن است ما فكر كنيم كه يك چيز برايمان خوب است ولي در واقع بد باشد ، و همچنين ممكن است ما فكر كنيم كه يك چيز برايمان بد است ولي در واقع مفيد باشد. اين قانون خداست. ما هرچه كه به خدا نزديكتر شويم قضاوت ما در مورد اين قانون خدا بيشتر به واقعيت نزديكتر است. يعني اگر شما در طول روز كمتر به فكر خدا هستيد ، در اين قانون اشتباهات زيادي به خرج ميدهيد و ممكن است از جاده انصاف خارج شويد و در هر موردي جوگير شده و درست قضاوت نكنيد. با يك مثال بيشتر موضوع را شرح ميدهم. ميگويند عده اي سوار بر كشتي ميشوند و در نيمه راه كشتي آنان غرق ميشود و كليه سكنه آن غرق ميشوند به جز يك نفر كه آن هم در جزيره اي دور افتاده و خالي از سكنه خود را ميابد. آن فرد بيچاره بعد از چندين سال تلاش و كوشش در جزيره ، بالاخره توانست خانه اي براي خود بسازد و وسايل اوليه زندگي را با مهارت خويش همچون انسانهاي اوليه از نو بسازد . اما يكي از روزها كه براي شكار به جزيره رفته بود ، خانه و دارائيش طي حادثه اي نامعلوم آتش ميگيرد و دار و ندارش از بين ميرود. پس از مراجعه از شكار با ديدن آتش سوزي ، فرد عنان اختيار خويش از دست ميدهد و بسيار ناراحت ميشود و در همين لحظه به ياد خدا ميفتد و با خدا ميگويد : "اي خداي توانا من در اين جزيره تك و تنها بودم و با هزار زحمت توانستم خانه اي براي خود دست و پا كنم حال تو آن را در آتش سوزاندي؟!!" (معمولا ما همه تقصيرها و نداري ها را گردن خدا ميندازيم و خوبي ها و دارائي ها را گردن خود!!) . مرد بيچاره گوشه اي نشست و زانوي غم در بغل گرفت. بعد از چند لحظه صداي بوق يك كشتي آمد. مرد شادي كنان و پر از اميد به سمت ساحل رفت و سوار كشتي شد و نجات پيدا كرد و با كمال وجود خداي خويش را سپاس گفت بعد مرد از ناخداي كشتي ميپرسد كه جناب چطوري شما فهميدي كه من در اين جزيره گير افتاده ام. ناخدا در جواب گفت كه از دود و آتشي كه در جزيره برپا كرده بوديد!! بله با آتش گرفتن خانه ، مرد نجات پيدا كرد و اگر خانه آتش نگرفته بود ، ممكن بود كسي به وجود او در جزيره پي نميبرد و نجات پيدا نميكرد. مرد ابتدا فكر ميكرد كه تمام هستي او نابود شده است ، اما در واقع خداي مهربان با آتش زدن خانه مرد را نجات داد. آيا نجات او بهتر بود يا خانه اي در جزيره؟؟ ما هميشه خدا را درست و حسابي درك نميكنيم. اگر روزي مقداري از دارائي خويش را از دست دهيم ، فكر ميكنيم كه تمام دنيا بر سرمان خراب شده است و خود را در زندگي مي بازيم . اما يك لحظه فكر نميكنيم كه شايد خدا ما را با اين كار راهنمايي كند. شايد در ديگري بر روي ما گشوده شود! شايد پشت هر مشكلي ، دري به سوي آزادي باشد . شايد بعد از آتش گرفتن خانه ، به يك جاي ديگر و خوبتر هجرت كنيم . درست است كه شيوه زندگي ما به هم ميريزد و ديگر مثل سابق نيست اما ميتوان از اين فرصت استفاده كرد و به سوي خدا بازگشت و در زندگي سابق خويش بازنگري انجام داد و در اين فرصت ميتوان خود را تغيير داد.اين نكته خيلي حائز اهميت است كه پشت همه حوادث ، اتفاقات ، بلاها و نعمتها هميشه خدا هست . خدا هيچوقت امر به بدي نميكند بلكه او به خوبي دعوت ميكند . ما طبق فكر ناقص خويش تصور ميكنيم كه خدا بدي ما را ميخواهد. حتي اگر خدا تمام زندگي مارا هم نابود كند ، خوبي ما را ميخواهد. تمام خوشبختي ها در خداست و بايد خوشبختي واقعي را در خدا جستجو كرد. ما ذره بسيار ناچيزي در اين دنياي پهناور هستيم . اما خداي قادر توانا همه افكار ما را در نظر دارد ، او از رگ گردن به ما نزديكتر است، آيا اين مايه خوشحالي نيست ! آيا اين به شما اميد نميدهد؟! يكي هميشه شما را ميبيند همه جا با شماست ، آيا اين به شما اراده و قوت نمي بخشد؟! شما به راحتي ميتوانيد با او راز و نياز كنيد و به او توسل كنيد. برعكس شما تصور كنيد كه خدا از رگ گردن به شما نزديكتر نيست و در نتيجه بايد هفت خان رستم را رد كنيد تا با او راز و نياز كنيد! بايد چندين واسطه را طي كنيد تا از او يك چيز ساده بخواهيد. اين تفكر وحشتناك است زيرا چنين سيستمي تحت نظارت خدا نيست و هميشه امكان سقوط وجود دارد.
[39:56] ان تقول نفس يحسرتى على ما فرطت في جنب الله وان كنت لمن السخرين
[39:56] تا مبادا نفسي بگويد: "چقدر متاسفم از اينكه دستورات خدا را ناديده گرفتم، من مسلما يكي از مسخره كنندگان بودم."
[79:40] واما من خاف مقام ربه ونهى النفس عن الهوى
[79:40] و اما کسي که به عظمت و قدرت پروردگارش ارج نهاد و خويشتن را از هوس هاي گناه آلود بازداشت.
[79:41] فان الجنة هي الماوى
[79:41] بهشت جايگاه او خواهد بود.
پيش آمدهاي بد در زندگي براي ما ميتواند مايه هدايت باشد و همچنين ميتواند مايه گمراهي باشد.اگر بعد از آتشسوزي خانه آنچنان عنان خويش را از دست دهيد و ناشكري و كفرگويي كنيد ، به اين معناست كه خداي خويش را نشناخته ايد و بسيار وابسته به چيزهاي فاني دنيايي بوده ايد . اما اگر بعد از آتش سوزي خانه ات ، به طرف خدا بازگردي و پيش خود فكر كنيد كه خدا از اين ماجراي تو اطلاع كامل دارد و به طور كامل ماجراي تو را ميبيند ، در نتيجه تو هم به جاي خودزني و زانوي غم در بغل گرفتن ، به طرف خدا پناه بريد و از او راهنمايي بخواهيد . به سوي او برگرديد و از كارهاي گذشته خويش توبه كنيد و زندگيت را با ديد جديدي شروع كنيد. بله ديد جديد! تفكر جديد ! ديگر خدا را فراموش نكنيد و .... اگر خدا را مركز افكار خويش قرار دهيد. دوستي ، رفاقت ، كمك ، و همه چيزت بر محور خدا باشد. اگر انتخاب دوستت براساس نژاد و زبان و قبيله و فرقه مذهبي نباشد ، در آن موقع به خوشبختي بزرگي نايل آمده ايد اين يعني زندگي براي خدا و به سوي خدا. فرصتهاي مفت زندگي را از دست نبايد داد و بايد خيلي هم خوشحال شوي كه خدا چنين فرصتي به تو داده است . فرصتي به تو داده كه خود را تغيير دهيد. روش زندگي را تغيير دهيد. هرچند ممكن است حادثه ناگواري براي شما پيش آمده باشد و خانه ات سوخته باشد. شايد تنها راه نجات تو همين باشد. توجه كنيد كه شايد آتشوزي در خانه ات تنها راه نجات تو باشد!! آيا پيروزي بزرگتر از اين هم هست!!!! نه واقعا نيست. پيروزي جاودانه در مقابل يك خانه ناچيز دنيايي!!
دير است بجنبيد!
واقعا ما كي هستيم؟ آيا ما اولين نسل انسانهاي روي كره زمين هستيم؟ آيا قبل از ما پدران و مادران و اجداد ما زندگي نميكردند! چه ساده و چه راحت مردند! دنيا را ترك كردند. زمانه و روزگار همه آنان را به راحتي پشت سر گذاشت و آن همه دغدغه ها ، اضطرابها، دلهره ها، عشقها، كينه ها چي شد؟ آيا غير از يك خاطره چيز ديگري از آن باقيست و حتي در اكثريت موارد خاطره اي هم باقي نمانده است. آن همه جنگها ، صلحها ، زياده خواهي ها ، شكنجه ها ، آزارها و اذيتها چي شد؟ آن همه لشكركشي ها و خدايان و معابد دروغين چي شد؟ آن همه طمعها ، بخلها ، ظلمها چي شد!! ما انسانها چقدر فراموشكاريم و چقدر ساده خدا را فراموش ميكنيم. واقعا چقدر مسخره است! همه نسلهاي قبلي ما مريض شدند بالاخره درمان نشدند از بين رفتند تدفين شدند خاكستر شدند و حالا اثري از آنان باقي نيست. تنها چيزي كه مانده است و ميماند خداست. آن قدرت بي پايان ازلي كه همه مقهور اوييم. همه دنيا مقهور يك اراده ، يك قدرت ، يك منشاء هستند و آن هم خداي تواناي مهربان بي همتاست. هيچكس در مقابل او پايدار نيست و همه محكوم به فنا هستيم. چقدر نژادپرستيها در طول تاريخ بوجود آمد! چه نژادها و اقوامي كه فكر ميكردند از ساير اقوام و نژادهاي ديگر برتر و بهتر و باهوشترند!! چه بر سرشان آمد؟ آيا هيچ صدايي از آنان بلند ميشود؟ آيا نام نيكي از خود بر جاي گذاشته اند؟ آيا خود شما به آنان افتخار ميكني؟! چه بسيار اقوامي كه در رفاه كامل به سر ميبردند و در ناز و نعمت فراوان بودند؛ اما يك روز صبح اثري از آنان نبود. ديگر آن همه آرزوها ، نعمتها ، زنها ، مردها ، فرزندان از بين رفته بود چه بسيار اقوامي كه در طول تاريخ اين بلا به سرشان آمده است! چه بسيار افرادي كه مجذوب مال دنيا شده بودند؟ چه بسيار افرادي كه به جاي خدا از مقدسين خويش طلب كمك ميكردند! چه بسيار زناني كه فقط در فكر لباس و ظاهر خويش بودند! چه بسيار مرداني كه هوسراني پيشه آنان بود! آيا نامي از آنان باقيست! آيا شما ميتوانيد كاري براي آنان انجام دهيد و آنان را از آتش جهنم برهانيد و بهشت را براي آنان تضمين كنيد؟ چقدر تعصبهاي فرقه اي بوجود آمد هيچكدام به خاطر خدا نبود. بلكه غرور شيطان بود كه از طرف شياطين به آنان القا ميشد. چه بسيار ساده لوحانه است كه فكر كنيم فرقه گرائي دستور خداست. چه بسيار جاهلانه است كه فكر كنيم خدا طرفدار فرقه خاصي است. چه بسيار ساده لوحانه است كه فكر كينم خدا فرقه ما را نازل كرده است.! خداي قادر متعال از اين افكار شيطاني مبراست. چه بسيار تعصبهاي غلط مذهبي و فرقه اي كه باعث جنگهاي بزرگ تاريخ شده است. چقدر انسانهاي بيگناه ، كودكان و زنان پايمال شدند! چقدر انسانهاي جاهل كه در مقابل پيام خدا و يكتاپرستي قد علم ميكردند و مقاومت نشان ميدادند. و در مقابل پيام ساده و همه فهم يكتاپرستي جبهه گيري ميكردند!! واقعا مسخره است!! چطور ما به خود حق ميدهيم و جراتش را داريم كه در مقابل پيام يكتاپرستي مقاومت نشان دهيم و جبهه گيري كنيم. چقدر رهبان و ملاها كه پيام خدا را خراب ميكردند و آن را درست و امين به مردم نميرساندند. چقدر بيچاره بودند! آيا هيچ نام خوشي از آنان باقيست!! نه هرگز! فقط افراد مخلص و يكتاپرست بدون تعصب فرقه اي و قومي نامشان ماندگارست. آيا ابراهيم پيامبر كه با اخلاص و نيت پاك خويش درخت يكتاپرستي را بنا نهاد نامش باقيست يا رهبان و ملاها!! . هميشه افراد مخلص و ساده دنياي آينده را ميسازند و جهان بالاخره از آن آنان است. اين وعده خداست و در وعده خدا دروغ نيست.! آن بيچارگان با مقاومتها و لجبازيهايشان به جز نابودي خويش كاري نكردند و خود هم نميدانستند كه اينطور ميشود زيرا خود فكر ميكردند كه در راه راست به سر ميبرند. اي خداي مهربان ما به جز تو پناهي نداريم و به جز تو كمك و ياوري نداريم. اي خداي توانا ما آن قدر قدرتمند نيستيم كه بتوانيم در مقابل بتهاي دنياي كنوني و مال دنيا و ظواهر فريبنده دنيا صددرصد مقاوم باشيم. اي خداي مهربان پس به داد ما برس و دل مارا خوش كن . خداي توانا ما با نيت پاك تورا ميخوانيم و از كسي هم نميترسيم پس بنابراين ما را در راهمان مقاوم كن. ما به جز تو كسي ديگر را در شعائر ديني خويش مثل نماز و زكات و قرباني و صدقه و... در نظر نداريم. اي خداي يكتاي توانا ما با تو عهد ميبنديم كه هيچوقت اين قول خويش را زير پا نگذاريم حتي اگر در اين راه نابود شويم. نام تو آنقدر زيباست . خاطره تو آنقدر زيباست! آنقدر نام تو آرامشبخش است كه قابل قياس با هيچ لذتي نيست! ما هيچ شريكي در عبادت تو قرار نميدهيم و از پيامبر ، ائمه ، و ساير مقدسين طلب كمك نميكنيم. اي خداي توانا ما ضعيف و درمانده ايم در اين دنياي فريبنده و ظالم مدام دچار وسوسه هاي شيطان ميشويم و ميدانيم كه تو نسبت به آنان كه فقط تورا ميخوانند ، لطف مخصوص داريد و بسيار بخشنده هستي. اي خداي مهربان ما به هنگام سختي و ملايمت فقط تو را ميخوانيم و هيچوقت در عبادت خويش افرادي همچون پيامبر ، ائمه را واسطه قرار نميدهيم. زيرا ميدانيم كه تو از رگ گردن به ما نزديكتري و واسطه قراردادن در عبادت و دعا جزو حيله هاي شيطان است.